نخستین نگاهی که مارا بهم دوخت
سلام دوستان این شعر از خودم نیست تو کتاب شعر داییم بود نمیدونم از کجا اومده خوشم اومد ازش گفتم واسه شما هم بزارم شاید خوشتون بیاد
نظر یادتون نره !!!!!!!!!
الان ساعت دو و نیم بعد از ظهره
1ساعته از مدسه اومدم دعا کنید برام امسال سال آخرمه تمومش کنم بره
فرا رسیدن ماه محرم شهادت اربابمان امام حسین (ع) رو به همتون تسلیت میگم
نخستین نگاه
نخستین نگاهی که مارابه هم دوخت
نخستین سلامی که در جان ما شعله افکند
نخستین کلامی که دل های مارا
به بوعی خوش آشنایی سپرد
به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی
پر از نور بودی
همه شوق بودیم
همه شور بودیم
چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم
نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم
چه خوش لحظه هایی که میخواهمت را
به شرم خموشی نگقتیم وگفتیم
در آوای تنهایی سرگشته بودیم
رها در گذرگاه هستی
به سوی هم از دورها پرگشودیم
چه خوش لحظه هایی که هم را شنیدیم
چه خوش لحظه هایی که در هم وزیدیم
چه خوش لحظه هایی که در پرده عشق
چو یک نغمه شاد باهم شکفتیم
چه شب ها که همراه بیکاران های سرشار از نرگس و نسترن
یاس و نسرین
زبسیاری شوق و شادی نهفتیم
تو با آن صفای خدایی
تو تا با آن دل و جان سرشار از روشنایی
از اینه خاکیان دور بودی
چه مغرور بودم...
چه مغرور بودم...و رفتیم ورفتیم
که گفتی به منزل آرزو ها رسیدیم
دریغا ، دریغا ندیدیم
که دوستی در این آسمان ها
بر لوح پیشانی ها نوشته است!
درغا در آن قصه ها و غزل ها نخواندیم
که خاک گلِ عشق باغم سرشته است!
فریب و افسوس جهان را
تو گر بودی ای دوست
من کور بودم....!!!!! :(
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: